سیده پریناز و سیده پریماهسیده پریناز و سیده پریماه، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره

گل پریهای دوقلوی مامان

نماز شب قدر

   ظهر امروز تا سجاده انداختم نماز بخونم هی چادرمو می‌کشیدید رو سرتون، این بود که رفتم چادرتونو اوردم و سرتون کردم، هی می‌گفتید اله ابر (الله اکبر). قبول باشه خوشگلای مامان.  «شب قدری ما که برای همه دعا کردیم، التماس دعا از همگی»             ...
27 تير 1393

بازی با گل های مامان جون

امروز صبح باباجون محتبی آمد دنبالمون و رفتیم خونشون، شما گل پری‌ها امروز گیر داده بودید به گل‌های پاسیوی مامان جون پروانه و کلی نازی‌شون کردید . چند تا برگ هم از شدت ناز کردن شما کنده شد.  الهی قربونتون برم که پتو انداختید رو پاهاتون که لختی هاتون پیدا نباشه  .       ...
19 تير 1393

پاگشای عروس خانم و آقا داماد

   نماز و روزه‌هاتون قبول، چقدر سریع ماه رمضون داره می‌گذره و منم امسال همراه بابا علیرضا روزه می‌گیرم و نمی‌دونم با اینهمه بازیگوشی شما چطوری دارم می‌گیرم. واقعاً خدا توانش رو بهم می‌ده.    چند شب پیش یکی از رکوردهای دیر خوابیدنتون ثبت شد  ، خاله پرستو و عمو محمد با خانوادشون دعوت داشتند خونمون، با این خواهرشوهر کوچولوی خاله کلی شیطونی کردید و سر بغل رفتن عمو محمد با نازنین مسابقه می‌دادید و ما هم کلی می‌خندیدیم. مامان جون فداتون بشم  .     ...
18 تير 1393

دوستی با حیوانات

   نمار و روزه‌های همه مقبول درگاه خداوند مهربان.     بالاخره امروز بابا علیرضا که قول داده بود بهمون ببعی نشون بده، بردتون پای کوه تا ببعی‌ها رو ببینید. مامان جون دنبال گوسفندای زبون بسته می‌کردید و اصن نمی‌ترسیدید و می‌خواستید به به بدید گوسفندا بخورند.       ...
13 تير 1393

لباس خواب

مامان جونیا این لباس خواب خوشگلاتون رو که پوشیدید، ژست خواب گرفتید  ولی یه خورده بعد شروع کردید به بازیگوشی  و اصلن یادتون رفت قراره بخوابیم    ...
11 تير 1393

کباب خورون

جمعه دو هفته پیش رفته بودیم بیرون و شما برای اولین بار نصف سیخ کباب خوردید  . بابا علیرضا به همراه باباجون مجتبی و عمو محمد (شوهر خاله پرستو) نمیدونید چی درست کرده بودند، خیلی دوست داشتید. جای همه دوستای خوب خالی. البته هوا ابری بود و باد که نه طوفان میومد.     ...
4 تير 1393
1